طراوت باران
دوستانه
گفتی اندکی دور شو تا من عشق را ارمغان اورم ..رفتم ولی کاش بر نمی گشتم وتو را با دیگری نمی دیدم قلبم شکست ولی برای جمع تکه های قلبم باز بر نگشتی....من رفتم چندی بعد دوباره امدی اما یادت رفت من دیگر قلبی ندارم.....؟ .. .. .. زیر باران دل من تنها بود ..شکسته و زیر هجوم غم هایم اینگونه تکیده بود اما باز در اتنظارم گویی باران نیز مرا در انتظار میبیند تکه های قلبم را بر می دارد و به دریا می برد و به ماهی ها مرا می سپارد ..ماهی کوچکی گویی عاشقممی شود و من برای نشکستن دل ماهی کوچولو تمام قلبم را به او می دهم
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |